چکامه ها ...

چکامه ها ...

تنهاتر از همیشه درسکوتی خیال انگیز...حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!همه حقوق محفوظ است کپی رایت © 2010 فرزان ارجمندی
چکامه ها ...

چکامه ها ...

تنهاتر از همیشه درسکوتی خیال انگیز...حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!همه حقوق محفوظ است کپی رایت © 2010 فرزان ارجمندی

واژه ای مانند نیلوفر و آب

بوی عشق تو

افق را همچنان مه تاریکی فرا گرفته است 

باید فکری به حال این دل آرام غمگین کنم 

در تنهایی باغ دلم آگاه به احوال خود شدم 

انسانی همچون اقیانوس 

که میخواهد به اوج کمال دست یابد 

مسطوره ای که بدست داده میشود... 

*  

چیزی چنان دریا 

واژه ای مانند نیلوفر و آب 

در درون من موج میزند 

کیستم من؟ 

به آسمان رفته ای 

در دل شب های سرد 

آتش به جان افتاده ای 

از سوز گرمای روز های ملال آنگیز 

که من را تا خلوتگه غربت و اندوه میبرد 

گاهی جان دلم نیست 

پای گریزم نیست 

طاقت دل شب زده ام نیست 

مهتاب شب های بلندم نیست. 

حالم خوب نیست . 

****** 

ای کاش پرنده هر شب 

با نوازش دستها یش 

عطر بو ی خود را به انتظار مینشست 

تا آغوش باز پرستو 

دوباره بو ی عشق میگرفت 

و رؤیای نرم 

بیابان خا طره را تا آخر خط پایان 

تا بی انتها می برد. 

و دفتر عشق 

تا پگاه غرق گلبو سه میشد. 


********** 

من زمزمه عاشقانه پرواز را میشناسم 

جلوه های رهگذر جوانی را دیده ام 

چشم انداز دلبستگی را لمس کرده ام 

من با دلی آگاه دور ماندگی سو زناک 

را به تصویر کشیده ام. 

با این وجود، خیال میکنم 

دل من ،همان نیست که باید باشد 

رؤیای دلم مه آلود است 

آسمان دلم ابریست 

غوغای درون دلم بارانی است. 

دل من، توان شکست را 

توان لمس خستگی را 

آه، توان چشیدن ترس را 

در چشمان عشق ندارد.

 فرزان ارجمندی

Farzan 

2.02.2009

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!فرزان

یادی و خاطره یی از دوران خوش و زیبا :

تلخ و شیرین (مجموعه تلویزیونی) - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
یک خاطره خاطره انگیز
یادی و خاطره یی از دوران  خوش  و  زیبا:
دانش آموز راهنمایی  بودم که برای نخستین بار پای تلویزیون چهره زنده یاد حمیده خیرآبادی یا  نادره را در سریال زیبا و پرطرفدار تلخ و شیرین که فکر می کنم شب های دوشنبه از تلویزیون پخش می شد، دیدم. آن موقع در منزل تلویزیون داشتیم و بجز پدر  که ارتشی بود و همیشه دیر از سرکار برمی گشت، هر هفته باتفاق دیگر اعضای خانواده این سریال جذاب و دیدنی را  با همسایه ها که تلویزیون نداشتند نگاه میکردیم . زنده یاد نادره پیش از بازی در این مجموعه، در مجموعه های دیگری بنام سرکار استوار و قصه عشق که اتفاقن سریال قصه عشق شب های یکشنبه از تلویزیونی که آن دوران دو کانال بیشتر نداشت پخش میشد هم بازی کرده بود اما هیچکدام از آن دو سریال به اندازه سریال تلخ و شیرین که  پیش از انقلاب ویرانگر  با نقش آفرینی هنرمندان و زنده یادانی همچون نادره، نعمت گرجی، اکبر دودکار، جمیله شیخی، هوشنگ بهشتی و گیتی ساعتچی و حتا دوبلور معروف سینما حسین عرفانی همراه بود، گل نکرد. نویسنده این سریال زنده یاد احمد بهبهانی که اتفاقن نویسندگی سریال پر طرفدار دیگری بنام خانه بدوش هم بود را به عهده داشت و کارگردان آن سریال کسی جز دخترش خانم ثریا قاسمی نبود. زنده یاد خیرآبادی پس از 60 سال نقش آفرینی در عرصه تئاتر،سینما و تلویزیون روز دوشنبه 30 فروردین 1389 در سن 86 سالگی درگذشت....یادشان گرامی باد 
به هر شکل دوران خوب و زیبایی داشتیم که به آسانی از دست رفت و بجز یاد و خاطره یی از خود هیچ به جای نگذاشتند.

صدای باران

Bildergebnis für ‫صدای باران‬‎

صدای باران 

در رهگذر عمر

 آغاز عشق را 

        هوشیار میداد .  

ای عشق بی انتها

 در آن شب زیبا

 رویایی برای زندگی کردن بودی

 گریه چشمان مهربانت را

 با چشمانم شنیدم .

مسافر شهر باران بودی 

و نگاه عاشقانه ات

 اندو ه و غم را

 از دیدگانم می ربود.

 تو تجلی احساس در تنهایی من بودی

 انسان وار به انسان میخندیدی 

و عشقت گرم و صمیمی بود. 

تمام روز کسی در من به انتظار نشسته بود

واژگان زبان گویا ی من بودند .

 باران با بوی خوش سبزه

عشقی را ایجاد کرده بود .  

تو عاشق بودی

 میدانستم

 تو عاشق معشوقی

 که همه چیز را عشق میخواند .

زندگی را

باران را 

  برف را 

 و ...انسان را عشق میخواند. 

معشوق زیبایی

 که با دیدن باران  خیس میشود

 و با دیدن برف سرما میخورد 

تو مسافر شهر باران بودی.  

فرزان ارجمندی 

فرزان ... Farzan 

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!فرزان

میگویند پسر عجیبی بود...

میگویند پسر عجیبی بود
پشت آن نقاب چندین ساله،
کودکی نهفته بود
با قلبی پر از احساس
که حرفی برای گفتن داشت
و افکاری برای عرضه نمودن،
اما دیگر خسته شده بود ،
انگار از گفتن این همه حرفها
خسته شده بود .
شاید در روزگاری زندگی می کرد
که احساس در آن جایی نداشت
و منطق سازنده نبود
و عشق سرابی بیش نبود .
نمیخواست کسی را اذیت کند،
دیگر برایش مهم نبود که باشد
تنها میخواست نباشد،
احساس میکرد یک رهگذر
در میان جمع است.
حتا نتوانست که نباشد!
و همچنان مینوازد
سمفونی زیبایی تنهایی را...
فرزان ارجمندی

3.4.2011

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!فرزان