چکامه ها ...

چکامه ها ...

تنهاتر از همیشه درسکوتی خیال انگیز...حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!همه حقوق محفوظ است کپی رایت © 2010 فرزان ارجمندی
چکامه ها ...

چکامه ها ...

تنهاتر از همیشه درسکوتی خیال انگیز...حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!همه حقوق محفوظ است کپی رایت © 2010 فرزان ارجمندی

بگذار عشق همان باشد

  دختر رویاهــــــــا

  

بگذار تا با رویا ها ی خود
زندگی کنم محبوبم
بگذار عشق همانی باشد
که در گوش جانم احساس میکردم
هنگامی که آهگ صدایش قلبم را
نوازش میداد
و موج نگاهش روحم را
به پرواز در می آورد
بگذار با خیال خواب هایم زندگی کنم
بگذار تا در سفر هایم میان رویاهای شیرین
عشق را همچنان چکامه سرایی کنم
من همه جایی نبودم محبوبم ...  

فرزان ارجمندی

فرزان

Farzan

9.12.2011
حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان
----------------------------

با خاطرات ...


با خاطرات رقص شمالی زنی زیبا
به شهر فرشته گان پرواز کردم
هنوز هم آن کرشمه زیبا
در برابر دیدگانم میرقصد
ای کاش دوباره رقص طنازش را
بدون جستجو در قلب خاطرات میدیدم
رقصش را به دیوار آویخته ام
خانه پر از رقص عاشقانه است!!

فرزان ارجمندی

فرزان.......Farzan


حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

باران ...


امروز باران میآمد
من و خیالت
در زیر باران خیس شدیم
باران که می بارید
چندین گل عشق در دلمان
جوانه میزد...
فرزان

Farzan

از عشق


از عشق هنوز سرشارم
دیگر تفاوتی نمیکند
کجا باشد
عطر تنش همیشه
با من است
صدایش را قاب میگیرم
در خانه آویزان میکنم
فضا پر از پروانه عاشق میشود...

فرزان

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

غروب زیبایی بود


غروب زیبایی بود
ساز عاشقی بود
و احساس سر انگشتانی شد
که ملودی عشق را مینواخت
و معشوقه ای که شاد بود...

فرزان

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

چشمهایت زیباست


چشمهایت زیباست
انگار هزار گل عشق را
در چشمهایت نشانده ای
نگاهم که میکنی تمام واژه هایم
آشفته میشوند !!

فرزان 

2012

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

رویاهای شیرین


رویاهای شیرین و خاطره انگیز را با خود برد…
مانند همین پائیز با ابرهای سهمگینش 
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده است...

هستیم اما خسته ایم...

هستیم اما خسته ایم...
هستیم و خوب نیستیم ...
هستم و زنده ایم ...
هستیم و در روزهای سرد پاییزی
به جز بی خوا بی های شبانه

خبری نیست...

فرزان 

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

دختر پاییز!!


گاهی چقدر غمگین است دختر پاییز!!
غمی که از جنس احساس پروانه گی است
هیچ بارانی جای پای دختر پاییز را
حتا گذر زمان
از کوچه های قلبم نخواهد شست
به آن آرزو که روزی غمهایش
همه از میان بروند...

فرزان

کلبه عشق


اگر از کلبه عشق میشود داستان نوشت...
میشود از عشق بی پایان نوشت...
میشود از عشق معشوقان نوشت ...
میشود از عشق مه رویان نوشت...

فرزان

بهانه ی انتظار...

آه، آنچه در من جاریست
از تو لبریز است
دریاست و به آقیانوس میریزد.
گل در غربت من
ای بهانه ی انتظار،
در شب های سکون و سرد
در سایه روشن گل ها
فانوس عشق تو مید رخشد
تا در کنج تنهایی
و خلوت پر شور مهربانی
تو را فریاد کنم.
ای عشق با احساس
درغربت دلم هجرانی است
و تو...
صدای سکوت را
بی پرده میشکنی
تا تنها کس روی زمین باشیم.
ای عشق پیچان
آسوده در میان دستان هم
از جهان خواهیم گذشت
با تو
تنها شبگرد عاشق
در کوچه ها ی دلتنگی عشق هستم .

فرزان ارجمندی 

فرزان ... Farzan 

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!فرزان

شراب و تو...

 


 شراب و تو
تنهایی و تو
وصف پریشان حالی
فاصله غوغا میکند
هنوز هم فاصله بی شرمانه
غوغا میکند٠
فصل تنهایی ها بماند
که با هم قدم بزنیم
----------------------

تو عاشق بودی میدانستم ...

 

تو عاشق بودی میدانستم
تو عاشق معشوقی
که همه چیز را عشق میخواند
زندگی را،باران را،برف را
و انسان را عشق میخواند
معشوق زیبایی که
با دیدن باران خیس میشود
و با دیدن برف سرما میخورد
تو مسافر شهر باران بودی


فرزان ارجمندی 

پروانه احساس ...

 

پروانه احساس
پروانه عاشق
پروانه در شبی مهتاب
به پرواز در میاید
و من به شوق دیدار پروانه
به آسمان نگاه میکنم
تو پروانه رسیدن به باغ عشق هستی
تو نگاه من در آسمان پرواز هستی
------------------------------

در آسمان...

هنگامی دو پرنده یا چند کلاغ
آهسته میگذشتند در آسمان
مثل همیشه من
منتظر و نگران
باید صدایی از تو می آمد
از پرنده گان
مانند همیشه باید پرواز میکردی
بر بام سر من در آسمان
من با چشم های کنجکاو
و دست های جستجو گر
درپس پرده ی خیال
در پی پرنده و کبوتر در بیکران
با لبان سرخ و آتشین
با دست های نازنین
آنگاه نگاه من در فضا
با عبور چند پرنده
در مرز بیحد شگفت،
پیوسته دوستی و عشق
از چشم انداز های اطراف
لذت میبرد شاعر بیدار
با اندیشه و قلم به دست
هنگامیکه دو کبوتر یا دو کلاغ
پرواز میکردند بر بام سر او در آسمان...

ای کاش ...

ای کاش پرنده هر شب

با نوازش دستها یش

عطر بو ی خود را به انتظار مینشست

تا آغوش باز پرستو

دوباره بو ی عشق میگرفت

و رؤیای نرم

بیابان خا طره را تا آخر خط پایان

تا بی انتها می برد.

و دفتر عشق

تا پگاه غرق گلبو سه  میشد.


فرزان

در دور د ست...

در دور د ست 

 یاس سپیدی است  

 ستاره بیدار

در دل شب های  تار

 که همچنان زیباست  

و با من از عشق می گوید. 

امواج را خواهم شکافت 

 تابه آقیانوس می ریزم

 و در زلال تنش غرق می شوم. 

با او روح انسان بودن را 

 از درون و برون 

 رنج انسان بودن را  

با ترانه بیدار  

در سرزمین آفتاب  

از دریچه روز های بارانی  

                        خواهم گفت. 

آشیل مهتاب 

 در جزیره تنهایی

  جلوه گاه صبح را  

در آسمان همه جایی  

                         به رخ میکشد . 

سکوت نهیب میزند 

 و زیباترین گلها را  

با فرجامی شیرین  

همراه مسافر شهر آقیانوس میکند .

فرزان

زمزمه عاشقانه پرواز...


من زمزمه عاشقانه پرواز را میشناسم
جلوه های رهگذر جوانی را دیده ام
چشم انداز دلبستگی را لمس کرده ام
من با دلی آگاه دور ماندگی سوز ناک 
را به تصویر کشیده ام....

فرزان

حالم خوب نیست ...

گاهی جان دلم نیست

پای گریزم نیست

طاقت دل شب زده ام نیست

مهتاب شب های بلندم نیست 

حالم خوب نیست .

فرزان ارجمندی 

**********

باران آزارم میداد ...


چشمانم را بسته بودم  
اما باران آرامم نمیگذاشت
دوست داشتم چیزی نشنوم
صدای باران آزارم میداد