می دانـم یادت را جا گذاشته ای
اما گاهی چه اصرار بیهوده ایست
ماندن هنگامی که بهانه ای کافیست
برای رفتنت
دلم تنهاست
اما زیانم گویاست
ایـن روزهـا بسیار دلتنگم
سایهای بزرگ میشود
میافتد روی زندگیم
گـاهـی دلـم هـوای عشق مـیکـنـد
گاهی حـوصـلـه یی باقی نمیماند
یادم باشد دیگر قلبم را به آتش نکشم
هیچکس با دردم آشنا نبود
انگار همه با من و دلم غریبه اند
پروانه یی است دلم
عاشق شمع میشود
و بال هایش میسوزد
زندگیست کسی میاید
کسی پا میگزارد بر روی قلبت و میرود
به همین سادگی کنار دلتنگی هایت میمانی
و نامش را میگزاری عشق
و بعد بارانی از چشمانت جاری میشود
و من چه ساده پژمردم
و من هنوز تنها هستم
و آسمان هم با من تنهاست
و من دیگر با این جهان کاری ندارم...
فرزان ارجمندی
فرزان....................Farzan2.03.2012
فرزان ... Farzan
حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان