همراه من در نیمه های راه فرو ریخت,,, در کوچه های خاطره گم شد,,,در جاده های فاصله جا ماند,,,همراه من همراه من نماند,,,همراه من همراه من نبود...
به کلاغــــها بگویید:
قصه ی من
اینجا... تمام شد،
یکی..بود و نبود
خاطرات مرا با خود برد... !!
------------------------------------
همراه من در نیمه های راه فرو ریخت,,, در کوچه های خاطره گم شد,,,در جاده های فاصله جا ماند,,,همراه من همراه من نماند,,,همراه من همراه من نبود...
نمیدانم که بودی یا چه بــودی
ولی بی حرف قلبم را ربــودی
نمیدانم که هستم یا چه هستم
ولی هر لحظه در فکر تو هستم
زمان به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست، قسم خوردن قول ماندن نیست و عشق ورزیدن ضمانت تنها ماندن نیست.
به او بگویید دوستش دارم به او که قلبش به وسعت دریاست, که قایق کوچک دل من در آن غرق شده است. به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد . و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد...
شیر نری دلباخته ی آهوی ماده شد.شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیلهی حیوانات دیگر دریده شود.از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…نتیجه اخلاقی: هیچ وقت نباید به معشوق شیر مانند اعتماد کرد!!
این سالـــها تمام سهــــــم من از بودن درد هایی است که از زخــــــم هایم فــــواره می زنند و صـــلیب کرم خورده ای که باید سالـهـا بر دوش بکشم! اما این روز ها آسمانِ بغضـــــــــهایم عجیب طوفانیست و تمام حقیــــــقت من غروبــــــهای پلاسیــــــده شهری است که با بوی شرجــــــی اش هزار بــــار گریــــــه کرده ام ... !
ای دوست دلت همیشه زندان من است
آتشکده عشق تو از آن من است
آن روز که لحظه بدرود من و توست
آن شوم ترین لحظه پایان من است .
-------------------------------------
دیر گاهیست که تنها شده ام, قصه غربت صحرا شده ام, وسعت درد فقط سهم من است, بازهم قسمت غم ها شده ام, دگر آیینه ز من بی خبر است, که اسیر شب یلدا شده ام, من که بی تاب شقایق بودم, همدم سردی یخ ها شده ام, کاش چشمان مرا خاک کنند, تا نبینم که چه تنها شده ام ...
کاش
کسی بود امشب با من کمی قدم میزد... کمی شعر میخواندم و کمی حرف میزد...
کاش کسی بود امشب و من برایش شراب میریختم و او با لبخندی و نگاهی برایم
دست تکان میداد.... کاش کسی بود امشب...
------------------------------