هنگامی دو پرنده یا چند کلاغ
آهسته میگذشتند در آسمان
مثل همیشه من
منتظر و نگران
باید صدایی از تو می آمد
از پرنده گان
مانند همیشه باید پرواز میکردی
بر بام سر من در آسمان
من با چشم های کنجکاو
و دست های جستجو گر
درپس پرده ی خیال
در پی پرنده و کبوتر در بیکران
با لبان سرخ و آتشین
با دست های نازنین
آنگاه نگاه من در فضا
با عبور چند پرنده
در مرز بیحد شگفت،
پیوسته دوستی و عشق
از چشم انداز های اطراف
لذت میبرد شاعر بیدار
با اندیشه و قلم به دست
هنگامیکه دو کبوتر یا دو کلاغ
پرواز میکردند بر بام سر او در آسمان...