-
موج زندگی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:44
موج زندگی در زلال چشم ها ریخت غمی دلم را فشرد . خاطرات بارانی در غمکده ساده و عاشقانه در جزر و مد زندگی با قلب شکسته در سرمای درون لحظاتی از بودن را با من قسمت میکند. کیمیاگر وحشی من از عشق تا شکست با من بگو راز جاودانه بودن را احوال من از ابر درون گریان است.
-
قلب من
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:43
قلب من دردرون خود اندیشمند فکر میکند که در کجای جهان ایستاده است . در کدامین اقلیم از حیات اجدادش و هنگامیکه آرامش خیال را باز میا بد این کدامین رؤیا است که تکرار میشود به روشنایی در روز یا به سیاهی در شب و زمان این کهنه بیربط که مدام حضورش را تکرار می کند . آه،قلب من چگونه می تواند از بند لحظاتی که در حصار است رها...
-
افسون زندگی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:40
تنها در آستانه غروب دل انگیز با شراب شیراز و ترنم دل نشین موسیقی گلها آنسو تر از شراب آدمک های کوکی با قلب آهنین آفتاب حرف تنهایی است در این روزگار غریب زمین جای من نیست ای کاش تارنمای تنهایی با نردبانی بر بام آسمان می نشست تا افسون زندگی را در خود محو کند و من موسیقی دل را می نواختم تا در خود غرقه شوم تامسافر شهر...
-
مهتاب دریا
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:40
در سرزمین تنهایی گفتگو با دل رؤیای عاشقانه بود هر چه بود احساس بود ستاره ای در نیم شب خاموش مانده بود و راز دل در سیاهی شب پنهان می ماند. چند نقطه نور نگاه شاعر را با فریادی خیس کرد . حرفی و شعری با قافیه دل تا صدای گرم تو را دست های فاصله شکست و من تنهاتر از آسمان شدم .
-
صدای باران
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:39
محبوبم صدای باران در رهگذر عمر آغاز عشق را هوشیار میداد . شگفتا رؤیای دل انگیز من در زیر آوار بیهودگی راز دل با پرنده خسته جان فاش نکرد . شقایق ماندگار در پس کوچه های خاطرات خلوت خوبی دارم. همیشه تنهای من ای عشق دوردست تو آوایی درغربت من . قلب عاشق تو، در حال پرواز است و عشق،رقص صدای تو در دکلمه شعر. وقتی تو باشی ای...
-
در دور د ست
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:35
در دور د ست یاس سپیدی است ستاره بیدار در دل شب تار که همچنان زیباست و با من از عشق می گوید. امواج را خواهم شکافت تابه آقیانوس می ریزم و در زلال تنش غرق می شوم. با تو روح انسان بودن را از درون و برون رنج انسان بودن را با ترانه بیدار در سرزمین آفتاب از دریچه روز های بارانی خواهم گفت. آشیل مهتاب در جزیره تنهایی جلوه گاه...
-
هم سفر
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:34
هنگامی باران میبارد هم سفر باش در کوچه های دلتنگی دوستت دارم دوستم داشته باش با دیوار های فاصله در خانه خلوت دل همسفر عشق باش.
-
آخرین کویر
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:34
تنهاتر از آن هستم که در سکوت به تنهایی بیاندیشم با ترانه های خیال انگیز هنگامی که اشعار سبز را ارکیده زیبا در آسمان آبی اندیشه عاشقانه در شب های عشق با شراب سرخ می نوشد. آخرین کویر عاشق میشوم در آرزوی پرواز بر بال طوفان در انعکاس صدا رامشگر و تنها اندیشناک و پریشان خیال میدانم میدانی ای رویای زیبا ای عشق بی انتها...
-
شراب و تو
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:33
شراب و تو تنهایی و تو وصف پریشان حالی فاصله غوغا میکند هنوز هم فاصله بی شرمانه غوغا میکند٠ فصل تنهایی ها بماند که با هم قدم بزنیم. ادامه ... -->
-
پگاه
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:32
چه غمگنانه است پگاه هنگامی که یله از رویا برمیخیزم و چشمانم را به خماری شراب شب دوشین به آستانه سکوت میگشایم. آه،چه نازیباست تنفس در این کلبه خاموش بی عشق آن که صداقت در دستانش بسان آبشار است. پگاه چه غمگنانه است هنگامی که محبوبم دیگر در کنارم نیست.
-
به کجا بر گردم ؟
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:31
به کجا بر گردم ؟ من به این تاریکی من به ما من به فرسودگی ذهن خودم معترضم که چرا شوق آغاز مرا و منی چون من را ز خودم دزدیدند به کجا بر گردم ؟
-
احساس
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:28
احساس میکنم که زیسته ام از دیرباز با ستارگان زیبا و آسمان نیز باشب تنهاتر از همیشه در سکوتی خیال انگیز در کنار ساحل دریا با تلؤتلؤ زیبای ماه بر سطح آبی دریا ورقص ماهیان در بستر آب آه، و زندگی زیبا بود...
-
راه طولانی است
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:28
راه طولانی است برتر از کهکشان کجاست؟ راهی به من نشان بده رهایم نکن در این تنهایی هجرانی بیهوده گی سرگردانی راه بسیار طولانی است٠
-
شعر من
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:28
شعر من دنیای من شعر من رؤیای من شعر من جان من شعر من احساس من شعر من هستی من شعر من صمیمیت شعر من است٠
-
نوازش خیال
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:27
من با همه عشق درون جدایی را هیچگاه دوست نداشتم. و نوازش خیال را حتا اگر از خانه معشوق بجای میماند زیبا میپنداشتم . تمام عشق حس گنگی است و معمایی که کفافش حل مسئله نیست.
-
نسل سوخته
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:27
نسل بد مقهور سرنوشت غمناک است. نسل بد در اعماق خود پژمرد بر ویرانه های آرزو افسرد و آفتاب را هرگز تجربه نکرد٠ اگر این تند باد آن فانوسی باشد که ناگسترده پهن خاموش مانده است٠ نسل بد چه بیهوده نسلی است که در جستجوی آفتاب خیابان های سرد شهر را سراب دیده است٠
-
در دل زمان
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:26
امروز سخنم را زیبا خواهم کرد وقصه ای خواهم گفت در دل زمان امروز روز واژه های من است سرودن یک زندگی فردا اگر فرصتی بود دوباره خواهم سرود اما فردا را دیگر گونه نه مانند امروز خواهم سرود ...
-
ناگهان پرنده ای از بوی نیامدن پرکشید
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:25
تو از تاریک ترین دهلیز های شب صدای قلب مرا شنیده بودی اکنون ترا چه شده که در سینه سرد و خاموش خاک آرمیده ای بر خیز به تمنای دستهای خالی ام نگاه کن که به سمت ابدیتی به و یرانه های خاک اشاره می کنند. ناگهان غربت خاک ترا بلعید ناگهان پرنده ای از بوی نیامدن پرکشید ناگهان دستهایم بی هیچ احساسی حالت تهی بخود گرفتند. اکنون...
-
شب های تنهایی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:25
شب های تنهایی شب های آمیزش دردناک و شهوت بار خیال رهایی ودروغ های صادقانه. شب های تنهایی صبح گاه بستر های خالی از نوازش و جنبیدن شصت پای چپ. شب های تنهایی شب هایی برای روز های شلوغ و دروغ های بی شرم دوباره.
-
روزها عجب میگذرند
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:22
روزها عجب میگذرند روزهای شلوغ و تنهایی روزهای اوج و سقوط و بی کسی از پس قله های رؤیایی شهر آسمان پایینی غربت دوردست بالایی ریشه اش در زمین هر جایی ساقه اش در هوای هیچ جایی ...
-
باور
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:21
من هیچ باور نمیکردم در اینسوی تند باد حوادث غرق در اندیشه های خود با مردمانی که مسیح مصلوب را در دایره بی حاصل در شکنجه گاه خود همچنان محفوظ نگاه داشته باشند٠ اینجا مسیحایی نیست در انزوای دور دست تا درد نهفته مرد را پنهان ز چشم دیگران هم آواز شود تا اضطراب نهان مرد را بیرنگ سازد من هیچ باور نمیکردم٠
-
سکوت و نگاه
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:20
سکوت و نگاه را با هم یکی میکنم فریادی میشود بی صدا می شنوی فریاد بی صدا را فریادی که با تمام سکوتش فقط یک چیز می گوید دوستت دارم دوستم داشته باش
-
زندگی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:19
زندگی زیبائیست، تنهائیست زندگی عشق به پرواز عدم یک راز است، آغاز است . زندگی یک فریاد، تک درختی در باد، جنبش باله ماهی در آب ، ریزش باران است ٠ زندگی پر زدن شاپرک ی، پرسه بر نی لبک ی، بوسه داغ شبی وهم آلود، بر رخ یک روز است. زندگی برکه تنهائی در دل دشت سکوت گذر رهگذری، خسته از فریاد است٠ زندگی پنجره ای، قاب آویخته بر...
-
شاید شبی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:18
شاید شبی مانند دیوانه ای در خیابان های سرد شهر فریاد کنم بودن را و نابود کنم نبودن را شاید شبی مانند پروانه ای خسته از پای در آیم . شاید شبی مانند شب پره ای تا مرز بی نهایت شب پرواز کنم . شاید شبی دیوانه ای مانند من به شب بگوید شب بخیر شاید آن شب ، همین امشب باشد٠ ف-الف ادامه ... -->
-
کوچه تنهایی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:16
در کوچه تنهایی آواره بودم تو آمدی. بر بال نسیم چه زیبا و دلنشین آمدی ترانه شدی غزل شدی صدا شدی هوا شدی و آمدی. نوازش نگاه ما آمیزش آب با زمین تو آمدی . **** آه،تو میروی و من باز پر نیاز به جاده خیال میزنم تو محو میشوی و باز من به کوچ عشق گریه میکنم٠ ف-الف ادامه ... -->
-
دلتنگی
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 14:05
اگر دلتنگی قلم بردار بنویس برای آنکه زیبا می خواند برای آنکه زیبا پاسخ خواهد داد برای آنکه نا نوشته های تو را می داند، بغض های نشکسته ات آرزوهای از دست رفته ات، گریه های شبانه ات سکوت های نشکسته ات، سخن های نا گفته ات چشمهایت را ببند، صدایش را شنیدی؟ نگاه مشتاقش را دیدی ؟ و تنها تنها برای او بنویس او زیبا می خواند ...
-
بوی عشق
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 14:03
بوی عشق بوی یک عاشق غریب بوی دریا بوی عاشقان بی کشتی نشسته در غروب من نشسته در قایق تنها و غریب روی موج مرده افکار خود میفرستم آه را بوی موج و تاک را میفرستم من شعری بسوی تو تا تو مانی و بماند بوی تو بوی عشق...
-
دوباره با تو
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 14:02
در پناه نگاه تو تا عمق وجودم سفر خواهم کرد و در خلوت تنهائیم اشتیاق حضورت را فریاد خواهم زد و دوباره تو را طلب خواهم کرد همچون گذشته و دوباره با تو صحبت خواهم کرد همچون امروز و دوباره با تو راهی خواهم شد همچون فردا اگر لحظه ایی دریابی مرا ...
-
افق
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 14:00
حالم خوب نیست افق را همچنان مه تاریکی فرا گرفته است باید فکری به حال این دل آرام غمگین کنم درنزهت باغ دلم آگاه به احوال خود شدم انسانی همچون اقیانوس که میخواهد به اوج کمال دست یابد مسطوره ای که بدست داده میشود... ای کاش پرنده هر شب با نوازش دستها یش عطر بو ی خود را به انتظار مینشست تا آغوش باز پرستو دوباره بو ی عشق...
-
نخواهی دید...
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 13:59
نخواهی دید... دستهایم برایت شعر مینویســـند اما تو هرگز نخواهی خوانــــــــــــــــد آتش عشـــــــــق در چشمانم غوطه میزنــــــــد ولـــــی تو هرگز نخواهی دید نه تو هرگز نخواهی دیــــــــــــد و من با این همه اندوه از کنارت خواهم گذشت و باز تو درک نخواهی کـــــــــرد .