-
ای کاش پرنده هر شب...
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:19
ای کاش پرنده هر شب با نوازش دستها یش عطر بو ی خود را به انتظار مینشست تا آغوش باز پرستو دوباره بو ی عشق میگرفت... دل من ،توان شکست را... توان لمس خستگی را... آه،توان چشیدن ترس را... در چشمان عشق ندارد. و رؤیای نرم بیابان خا طره را تا آخر خط پایان تا بی انتها می برد و دفتر عشق تا پگاه غرق گلبو سه میشد...
-
هنگامی که شبت زار میزند ...
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:19
هنگامی که شبت زار میزند یک قطره اشک از لب پلکت گریز می زند دل من به نگاهت گره میخورد و در درون خود زار میزند ... 23.10.2011
-
و من در حال از تو نوشیدن...
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:17
و من در حال از تو نوشیدن و از تو سیراب نشدن و نامت را در حافظه عشق سپردن و هرگز فراموش نکردن من در در همین حوالی پرسه میزنم ای کاش من را از خود نرانی و مرا همیشه از خود بدانی و با من چکامه دوستت دارم را بخوانی میدانی که چه هنگام دوستت دارم آن هنگام که زمین را به آسمان و لب را با گل برایت پیوند زنم و تو را خوشحال ترین...
-
آن شب ها ...
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:16
آن شب ها چه زود گذشتند آن شب ها هنگامی که آفتاب فرو مینشست تا غروب عاشقان صبوری کند. فرشته ی زیبا بیاید تا همسفر لحظات عشق شود کنار پنجره خاطرات بنشیند هنگامی که دلش بوی دلتنگی بدهد تا بر بال ثانیه ها پرواز کند و در آغوش کام دل فرود آید آن شب ها عشق بود،شراب بود شمع بود پروانه بود من بودم بوسه ماهتاب بر گونه او بود و...
-
آن تصویر مردی بود
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:16
آن تصویر مردی بود که با رویاهای خود گم شده بود و کشتی خیال او میل پهلو گرفتن به هیچ لنگر گاهی ندارد مرد ی که آمد مردی که دید مردی که خسته شد در هنگامه پوچ این ناکجا آباد مردی که بُعد حضور او زمینی نبود مردی که میگفت باید در آسمان باشی تا زمین را فتح کنی و با سه مرگ جان میدهد ..
-
دوستت دارم
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:15
و من در حال از تو نوشیدن و از تو سیراب نشدن و نامت را در حافظه عشق سپردن و هرگز فراموش نکردن هستم من در در همین حوالی پرسه میزنم ای کاش من را از خود نرانی و مرا همیشه از خود بدانی و با من چکامه دوستت دارم را بخوانی میدانی که چه هنگام دوستت دارم آن هنگام که زمین را به آسمان و لب را با گل برایت پیوند زنم و تو را خوشحال...
-
پاییز می بینمش
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:14
پاییز می بینمش ، همان که گفتم ، پاییز میآید ... حالا تو میایی ، من داغم !! می سوزیم ، گرم میشویم با هم در چله ی زمستانی پس از پاییز...
-
رفته بودم لب دریا
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 13:12
رفته بودم لب دریا ماهیان در آب میرقصیدند یاد آن روز زیبا غم به دلم می افشاند خاطرات تو و من خنده به لب آنجا بود لب خندان تو را بوسیدم پلک مرطوب مرا باور کن
-
ای کاش پرنده هر شب...
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 23:14
ای کاش پرنده هر شب با نوازش دستها یش عطر بو ی خود را به انتظار مینشست تا آغوش باز پرستو دوباره بو ی عشق میگرفت دل من ،توان شکست را توان لمس خستگی را آه،توان چشیدن ترس را در چشمان عشق ندارد. و رؤیای نرم بیابان خا طره را تا آخر خط پایان تا بی انتها می برد و دفتر عشق تا پگاه غرق گلبو سه میشد. فرزان
-
پیر مرد با نگاهی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:45
پیر مرد با نگاهی که تأثر و اندوهش را بیش از اندازه نمایان می ساخت کنار سر در خانه اش زیر نور آفتاب و در هوای خنک پاییزی لم داد بود و اصلاً دنیایی داشت جدا از من، جدا از همه ترتیب خاصی به ساعت های روزانه اش داده بود و پیش از ان که بخوابد تنها با خودش و همه چیزش می نشست و به رادیوی کوچکی که داشت گوش میداد.
-
نوادگان کورش
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:28
ما نوادگان کورش بزرگ هستیم آنکه میگفت من هستم کورش هخامنشی آنکه نامش به نام نجات دهنده بشریت آمده است آنکه لوح حقوق بشر را نوشت. آنکه یهودیان را پس از فتح بابل، از اسارت بابلیان در آورد و آنان را در سرزمین های خود اسکان داد. ما از نوادگان مهد فرهنگ و تمدن جهان، امپراطوری پارس هستیم. ما از نوادگان کورش هخامنشی هستیم...
-
گل نیلوفر
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:17
یک روز وقتی به یک گل نیلوفر نگاه می کردم ،ترس تمام وجود من را برداشت که شاید من هم یک روز مانند گل نیلوفر تنها بشوم. سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که میبینم خودم مرداب شده ام،بدنبال یک گل نیلوفر می گردم ،که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست او خودش را وقف مرداب کرده است... فرقی نمیکند گودال...
-
خلوت دل
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:15
ادامه ... --> آه، آنچه در من جاریست از تو لبریز است دریاست و به آقیانوس میریزد. گل در غربت من ای بهانه ی انتظار، در شب های سکوت و سرد در سایه روشن گل ها فانوس عشق تو مید رخشد تا در کنج تنهایی و خلوت پر شور مهربانی تو را فریاد کنم. ای عشق با احساس درغربت دلم هجرانی است و تو... صدای غمگین سکوت را بی پرده میشکنی تا تنها...
-
کورش بزرگ
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:13
ما نوادگان کورش بزرگ هستیم/آنکه میگفت من هستم کورش هخامنشی/ آنکه نامش به نام نجات دهنده بشریت آمده است/آنکه لوح حقوق بشر را نوشت./آنکه یهودیان را پس از فتح بابل،از اسارت بابلیان در آورد/و آنان را در سرزمین های خود اسکان داد/ما از نوادگان مهد فرهنگ و تمدن جهان،امپراطوری پارس هستیم/
-
مثل شقایق
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:12
مثل شقایق دست های من در انتظار نوازش موهای تو لب های من در انتظار بوسیدن لب های تو بگو کنون باز کجا هستی؟ بجای من که را میبینی ؟ فقط بار دگر میخواهم تو را ببینم اینجا در این حصار به یادت هستم ؟ چقدر گفتی نروم ؟ من هیچ نرفتم ... اما تو کجا رفتی؟ چه زمانی عطر شقایق ت مرا مست خواهد کرد؟ من قلب پاره ام را دریدم و برایت...
-
این روز ها که بگذرد
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:11
این روز ها که بگذرد همه چیز پوست می اندازد همه چیز آزاد می شود و ما دیگر این درخت های شسته و خیابان های روفته را نمی شناسیم و صورت های جنجالی هم را آنوقت می نشینیم شیار ها را ورق می زنیم تا بن بست حدود کودکی مان می رویم همان جا که متولد شدیم تا بمانیم تا بمیریم .
-
در کوچه تنهایی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:56
در کوچه تنهایی آواره بودم تو آمدی. بر بال نسیم چه زیبا و دلنشین آمدی ترانه شدی غزل شدی صدا شدی هوا شدی و آمدی. نوازش نگاه ما آمیزش آب با زمین تو آمدی . **** آه،تو میروی و من باز پر نیاز به جاده خیال میزنم تو محو میشوی و باز من به کوچ عشق گریه میکنم٠ ف-الف ادامه ... -->
-
صدایت
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:55
صدایت به طراوت گل های بهاری و صمیمیت کلامت به زیبایی شقایق عاشق است. من آن حزنی را که در صدایت است به یگانگی آن دو دست معصومت دوست می دارم. نازنین صدا در کدامین سپیده بامدادی یا غروب دلنواز ماه بر آستانه آبی مرا در بند کردی . صدایت به زیبایی گلبوته های سبز و عظمت کلامت به درخشندگی همه ستارگان جهان است . من آن حزنی را...
-
تو میآیی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:54
تو میآیی با هم به بارش باران به تپش قلب خاک به رویش گل به دیدار خورشید میرویم. تو از پس کوچه های تاریخ می آیی تو می آیی با هم به جشن ستارگان به مخمل آبی آب به فصل رویش سبزه به دشت شقایق وحشی میرویم . با هم به شبنم به نسیم در جنگل به ماه بر چینه دیوار به کوچ پرستو های آواره، به سپیده صبح، به دیدار روزی دو باره خواهیم...
-
تو
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:53
تو دریایی آسمانی رؤیایی و من غرق تو٠٠٠ ف-الف
-
لبخند
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:53
عشق حادثه در لحظه ظهورش و حادثه لبخند لبخند ترانه است ترانه همه آهنگ ها.
-
در بهار مرا صدا کن
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:52
در بهار مرا صدا کن دشت باغ من نیست و نمیدانم من در کدامین روز یا در کدامین شب سپید به دیدارم خواهد آمد . در بهار مرا صدا کن هنگامی که گل های کاشته در گلدان سبز خواهند شد و زندگی زیبا می گردد . زیرا که مردگان در این فصل سالهاست که حق حیات یافته اند-- در بهار مرا صدا کن که باغ پیر و پژمرده وجود میا بد و گل های جوان عاشق...
-
گاهی هوای هیچ هوائی ندارم
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:52
گاهی هوای هیچ هوائی ندارم جز نشستن روبروی پنجره ای که به هیچ روزنی باز نمی شود دیشب خواب می دیدم بر شاخه های یاس خشکیده یاس باغچه ء کودکی هایم هزار شکوفه ء سفید به اندازه ء مژگانت هی بوی آمدنت را وعده میداد نگفته بودم که می آئی ؟ فقط تو با بوی بهار می آئی من را بگو که هزار پائیز تو را در سرخی غروب می جستم اصلا بیا و...
-
چقدر تنها ماندم
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:52
چقدر تنها ماندم برای بوییدن یک گل برای شنیدن یک صدا برای خواندن یک شعر چقدر تنها ماندم ...... برای غرق شدن در یک نگاه برای یافتن آرامش یک نوازش و برای سوختن در شعله عشق چقدر تنها ماندم ....... چقدر تنها ماندم ... من دوباره تنها ماندم .... برگرد .... من دوباره تنها ماندم ...
-
حسرت دیدار
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:50
اشک عشق من در حسرت دیدار تو ریخت و آشیان من عاشق ترین دست ها شد. قصه زندگی بهار عمر ما است گل قشنگ زندگی دلت خانه تنهایی است. با دلت نهایت آرامش را در چشمه مهتاب و فصل زندگی را تلخ یا شیرین خواهم سرود.
-
ای کاش بنفشه ای
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:49
ای کاش بنفشه ای در دستها یم می نشست و عشق آن گل زیبا بود تا در خوابم میشکفت. دریا در من مرده است و جاده تاریک من را به سوی روشنایی جاوید رهنمون نمیگردد .
-
باغ رؤیا
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:47
محبوبم دستان گرم و کوچکت را در دست های سرد و یخرده من بگذار تا هوای بی روح اینجا را نسیان کنم. روزها هم پلشت ی دارند مرا با خود به باغ رؤیاها ببر آنجا که امید به بودن وسعت می یابد و نگاه در حضور تو شرمگین میگردد . و حس گریستن مهربانیست. آنجا که عروس رؤیاها بال سپیدش را میگشاید و در آسمان خاطره هایت پرواز میدهد و من در...
-
نسیم خیال
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:47
نسیم خیال را و غوغای همیشه را با گوهر شب چراغ و نسیم یاس را عاشقانه با برگ سبز پیوند زد م آه، غریبه شدم . طبیعت وحشی را غمگنانه با ترانه تنهایی و بعد به آسمان مینگرم دل تنگی هایم بیشتر میشود آه،تنها شدم.
-
رؤیای شبانه
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:46
عاشق ترین و تنها در غوغای پنهان با رؤیای شبانه شعر زندگی را سروده ام. دل نوشته هایم اما شادمانی بی سبب شدند. در خواب و در رؤیا بی تو و با تو معنای عشق را از یاد نبرده ام. رؤیای من عشق من بود و رقص گلها حیرت انگیز بایسته هایم اما در زیر باران سبز نمناک شدند. عطر خا طرات تنهایی با غروب عشق تا همیشه در زمزمه های آب نقش...
-
در دیار دور
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 10:44
در دیار دور صدای یخ زده من و مرگ آرام من در سکوت محض ساحل نشین اشک شد و نگاه دوباره مرا به سوی لحظات باتو بودن کشاند.