-
از چه بگویم
جمعه 18 آذرماه سال 1390 01:57
از چه بگویم هنگامی دلت, حتا از دلتنگی مهیب این روزهایم هم بی خبر است...؟!! هنگامی قلب مهربانت از این شب گریه های پائیزی هیچ نمی داند..؟
-
دریا
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:50
دریا در گذر خاطرات دیروز پاک تر از چشمان منتظر دریا از خروشانی امواج همیشه سربلند از تهمت های زمانه دریا مثل همیشه آرام و بی صدا یاد آور پرواز در بیکران دریا آبی تر از آبی آسمان زیباتر از سکوت مهتاب دریا...
-
چه ساده بودم
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:47
چه ساده بودم وقتی چشمانم تو را انتخاب کرد چه ساده بودم وقتی دلم گفت:او چه ساده بودم وقتی نگاه تو مرا جذب کرد چه ساده وقتی فکر میکردم فقط مرا داری چه ساده بودم که فریب حرفهایت را خوردم چه ساده بودم وقتی گفتی میروم ولی من باور نکردم چه ساده بودم وقتی همه حرفهایت را شوخی کودکانه ای بیش حساب نکردم چه ساده بودم وقتی که همه...
-
در سردی یک غروب دل تنها شد
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:46
در سردی یک غروب دل تنها شد بعد از تو تمام شهر بی فردا شد من بیشتر از تو به من وابسته شدم تا عشق به جرم پاکی اش رسوا شد وقتی همه ی بال و پر عاطفه سوخت پرواز به شکل تازه ای معنا شد در آتش عشق تو ببین سهم مرا تو رفتی و دود از دل من بر پاشد این درد، عجیب لحن تندی دارد چون مشت تو بد جور برایم باز شد
-
همراه من
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:45
همراه من در نیمه های راه فرو ریخت,,, در کوچه های خاطره گم شد,,,در جاده های فاصله جا ماند,,,همراه من همراه من نماند,,,همراه من همراه من نبود...
-
آن که مست آمد
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:44
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین ...چه دل آزارترین شد ،چه دل آزارترین...
-
Dariush - Dele man
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:43
هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه گر میشکند حرفی نیست از دوست بپورسید که چرا می شکند
-
دیدی ای دل
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:41
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟ گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی آخر ساقه جانت شکست ؟ آن عزیزت عهدوپیمانت شکست؟ دیدی ای دل درجهان یک یار نیست؟ هیچکس در زندگی غمخوار نیست؟ آه دیدی سادگی جان داده است؟ جای خود را گِل به سیمان داده است؟ دیدی آخر حرف من بیجا نبود؟ از برای عشق اینجا ، جا نبود؟ نوبهار عمر را دیدی چه شد؟ زندگی را...
-
نمیدانم که بودی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:40
نمیدانم که بودی یا چه بــودی ولی بی حرف قلبم را ربــودی نمیدانم که هستم یا چه هستم ولی هر لحظه در فکر تو هستم
-
انگار مرده بودم
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:26
من زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شمرده بودم یک عمر دور و تنها، تنها بجرم این که او سرسپرده می خواست،من دل سپرده بودم یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد کاش آن...
-
پاییز
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:25
هنگامی برگ های پاییز را در زیر پاهایت له می کنی یادت باشد که روزی به تو نفس هدیه می کردند .
-
خیانت
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:23
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ، خیانت می تواند دروغ گفتن به یار باشد ، خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد . شکسپیر
-
زمان
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:22
زمان به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست، قسم خوردن قول ماندن نیست و عشق ورزیدن ضمانت تنها ماندن نیست.
-
من دلم می گرفت
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:19
من دلم می گرفت و من دلم برای تنهائیم می سوخت به پاروئی امید بسته ام که مسیر مرا به سمت آرزوها بچرخاند...
-
شهر بی عشق
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:16
شهر بی عشق شهر بی چشمهای تو بود شهر بی چشمهای تو آتش بود ای نگاهت پر ازعشق! ــ :عشق بی تو با من هزارهء غم بود در نبودت دل غروب گرفت کاش میشد که باز میگشتی رفتنت صد سوال مبهم بود کاش میشد که باز میگشتی....
-
Sattar - Mano Natarsoon
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:12
ای کاش دنیا یک جای مطمئن داشت تا آدم ها بتوانند تمام غم هایشان را در آن به امانت بگذارند...
-
به او بگویید دوستش دارم
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:11
به او بگویید دوستش دارم به او که قلبش به وسعت دریاست, که قایق کوچک دل من در آن غرق شده است. به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد . و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد...
-
شیری که عاشق آهو شد:
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:09
شیر نری دلباخته ی آهوی ماده شد.شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیلهی حیوانات دیگر دریده شود.از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.با خود...
-
سیب
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:07
چکامه زیبا ی حمید مصدق و پاسخ فروغ فرخزاد به او: تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من...
-
شهری با بوی شرجــــــی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:36
این سالـــها تمام سهــــــم من از بودن درد هایی است که از زخــــــم هایم فــــواره می زنند و صـــلیب کرم خورده ای که باید سالـهـا بر دوش بکشم! اما این روز ها آسمانِ بغضـــــــــهایم عجیب طوفانیست و تمام حقیــــــقت من غروبــــــهای پلاسیــــــده شهری است که با بوی شرجــــــی اش هزار بــــار گریــــــه کرده ام ... !
-
شعری از مارتا مدیروس (منسوب شده به پابلو نرودا )
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:32
شعری از مارتا مدیروس (منسوب شده به پابلو نرودا ) ء ترجمه از اسپانیایی به انگلیسی: سوریندل دیول (شاعر آمریکایی) ترجمه از انگلیسی به فارسی : آرام آرام در حال مردنیم کسی که بردهء عادات و رسوم خود شده است کسی که هر روز ، زندگی دیروزش را تکرار می کند کسی که گامهایش را همواره آرام و یکسان بر می دارد کسی که در زندگی اش خطر...
-
چه شورها استاد بنان
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:30
چه شور ها که من به پا.چه شور ها که من به پا زشاهناز میکنم در شکایت از جهان در شکایت از جهان به شاه باز میکنم جهان پر از غم دل است جهان پر از غم دل است زبانه ساز میکنم میکنم ز من مپرس که چونی دلی نشسته به خونی
-
ای دوست
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:28
ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من است آن روز که لحظه بدرود من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من است . -------------------------------------
-
رفته بودم لب رود
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:21
رفته بودم لب رود تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب ، آب در رود نبود. ماهیان می گفتند: هیچ تقصیر درختان نیست... ------------------------------------
-
انتهای دریا
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:21
از دوست داشتن انتهای دریا معلوم نیست کجاست. اگر می توانستم جزیی از این بی انتهایی باشم،آن وقت می توانستم هر کجا که می خواهم باشم ... دلم می خواهد اینطوری تمام بشوم ...
-
دیر گاهیست که تنها شده ام
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:17
دیر گاهیست که تنها شده ام, قصه غربت صحرا شده ام, وسعت درد فقط سهم من است, بازهم قسمت غم ها شده ام, دگر آیینه ز من بی خبر است, که اسیر شب یلدا شده ام, من که بی تاب شقایق بودم, همدم سردی یخ ها شده ام, کاش چشمان مرا خاک کنند, تا نبینم که چه تنها شده ام ...
-
گریهء دستانم.
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:17
گاهی که دلم به اندازهء تمام غروبها می گیرد چشم هایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به او نمی رساند هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و با این همه نازنین این تمام واقعه نیست از دل هر کوه کوره راهی می گذرد و هر اقیانوس به ساحلی می رسد...
-
کاش کسی بود امشب
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:15
کاش کسی بود امشب با من کمی قدم میزد... کمی شعر میخواندم و کمی حرف میزد... کاش کسی بود امشب و من برایش شراب میریختم و او با لبخندی و نگاهی برایم دست تکان میداد.... کاش کسی بود امشب... ------------------------------ ---------------
-
باران
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:14
باران باشد ! تو باشی ! یک خیابان بی انتها باشد ... به جهان می گویم : بدرورد
-
آنجا که تویی
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 14:13
8 اسفند ماه سال 1389 آنجا که تویی رهگذری نیست مرا جز دوری تو غمی دگر نیست مرا خواهم که به جانب تو پرواز کنم اما جه کنم که بال و پر نیست مرا ------------------------------ -----