چکامه ها ...

چکامه ها ...

تنهاتر از همیشه درسکوتی خیال انگیز...حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!همه حقوق محفوظ است کپی رایت © 2010 فرزان ارجمندی
چکامه ها ...

چکامه ها ...

تنهاتر از همیشه درسکوتی خیال انگیز...حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!همه حقوق محفوظ است کپی رایت © 2010 فرزان ارجمندی

به کجا چنین شتابان مریم معین


اینقدر راحت دستم را رها نکن

این پایین دریای خاطرات ما است

من در تو غرق شده ام

دیگر توان غرق شدن در خاطرات ندارم

--------------------------------

دلم برای کسی تنگ است


دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است/دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است/دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است/دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است/دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشق غرق می کند...

غروب زیبایی بود


غروب زیبایی بود
ساز عاشقی بود
و احساس سر انگشتانی شد
که ملودی عشق را مینواخت
و معشوقه ای که شاد بود...

فرزان

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

چشمهایت زیباست


چشمهایت زیباست
انگار هزار گل عشق را
در چشمهایت نشانده ای
نگاهم که میکنی تمام واژه هایم
آشفته میشوند !!

فرزان 

2012

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

رویاهای شیرین


رویاهای شیرین و خاطره انگیز را با خود برد…
مانند همین پائیز با ابرهای سهمگینش 
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده است...

هستیم اما خسته ایم...

هستیم اما خسته ایم...
هستیم و خوب نیستیم ...
هستم و زنده ایم ...
هستیم و در روزهای سرد پاییزی
به جز بی خوا بی های شبانه

خبری نیست...

فرزان 

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. فرزان

دختر پاییز!!


گاهی چقدر غمگین است دختر پاییز!!
غمی که از جنس احساس پروانه گی است
هیچ بارانی جای پای دختر پاییز را
حتا گذر زمان
از کوچه های قلبم نخواهد شست
به آن آرزو که روزی غمهایش
همه از میان بروند...

فرزان

کلبه عشق


اگر از کلبه عشق میشود داستان نوشت...
میشود از عشق بی پایان نوشت...
میشود از عشق معشوقان نوشت ...
میشود از عشق مه رویان نوشت...

فرزان

داستان آغاز می شود


داستان آغاز می شود
آدمی زاده می شود
محکوم می شود به زندگی کردن
کلاغ داستان میمیرد
داستان به پایان می رسد...

بهانه ی انتظار...

آه، آنچه در من جاریست
از تو لبریز است
دریاست و به آقیانوس میریزد.
گل در غربت من
ای بهانه ی انتظار،
در شب های سکون و سرد
در سایه روشن گل ها
فانوس عشق تو مید رخشد
تا در کنج تنهایی
و خلوت پر شور مهربانی
تو را فریاد کنم.
ای عشق با احساس
درغربت دلم هجرانی است
و تو...
صدای سکوت را
بی پرده میشکنی
تا تنها کس روی زمین باشیم.
ای عشق پیچان
آسوده در میان دستان هم
از جهان خواهیم گذشت
با تو
تنها شبگرد عاشق
در کوچه ها ی دلتنگی عشق هستم .

فرزان ارجمندی 

فرزان ... Farzan 

حق انتشار چکامه ها محفوظ میباشد. دزدی ادبی جرم دارد!!فرزان

از چه بگویم


از چه بگویم هنگامی دلت,
حتا از دلتنگی مهیب این روزهایم هم
بی خبر است...؟!!
هنگامی قلب مهربانت از این
شب گریه های پائیزی
هیچ نمی داند..؟

دریا

دریا در گذر خاطرات دیروز

 پاک تر از چشمان منتظر

 دریا از خروشانی امواج همیشه سربلند

 از تهمت های زمانه

 دریا مثل همیشه آرام و بی صدا

 یاد آور پرواز در بیکران

دریا آبی تر از آبی آسمان

 زیباتر از سکوت مهتاب دریا...

چه ساده بودم

 

چه ساده بودم وقتی چشمانم تو را انتخاب کرد

چه ساده بودم وقتی دلم گفت:او

چه ساده بودم وقتی نگاه تو مرا جذب کرد

چه ساده وقتی فکر میکردم فقط مرا داری

چه ساده بودم که فریب حرفهایت را خوردم

چه ساده بودم وقتی گفتی میروم ولی من باور نکردم

چه ساده بودم وقتی همه حرفهایت را

شوخی کودکانه ای بیش حساب نکردم

چه ساده بودم وقتی که همه اشتباهاتت را

به پای خودم نوشتم

هنوز هم ساده ام که فکر میکنم بر میگردی

چه ساده بودم که خود را راضی به این بازی کردم

در سردی یک غروب دل تنها شد

 

در سردی یک غروب دل تنها شد

بعد از تو تمام شهر بی فردا شد

من بیشتر از تو به من وابسته شدم

تا عشق به جرم پاکی اش رسوا شد

وقتی همه ی بال و پر عاطفه سوخت

پرواز به شکل تازه ای معنا شد

در آتش عشق تو ببین سهم مرا

تو رفتی و دود از دل من بر پاشد

این درد، عجیب لحن تندی دارد

چون مشت تو بد جور برایم باز شد

همراه من

 

همراه من در نیمه های راه فرو ریخت,,, در کوچه های خاطره گم شد,,,در جاده های فاصله جا ماند,,,همراه من همراه من نماند,,,همراه من همراه من نبود...

آن که مست آمد

 


آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
 خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
 تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
 دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین ...چه دل آزارترین شد ،چه دل آزارترین...

Dariush - Dele man


هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه گر میشکند حرفی نیست از دوست بپورسید که چرا می شکند

دیدی ای دل

 

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟
گفته بودم مردم اینجا بدند
دیدی آخر ساقه جانت شکست ؟
آن عزیزت عهدوپیمانت شکست؟
دیدی ای دل درجهان یک یار نیست؟
هیچکس در زندگی غمخوار نیست؟
آه دیدی سادگی جان داده است؟
جای خود را گِل به سیمان داده است؟
دیدی آخر حرف من بیجا نبود؟
از برای عشق اینجا ، جا نبود؟
نوبهار عمر را دیدی چه شد؟
زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟
دیدی ای دل دوستیها بی بهاست؟
کمترین چیزی که می یابی وفاست؟
دیده ای گلها همه پژمرده اند
رنگها در دود و سرما مرده اند
آری ای دل ! زنده بودن ساده نیست
بین آدمها یکی دلداده نیست
باید اینجا از خود ای دل گم شوی
عاقبت همرنگ این مردم شوی

نمیدانم که بودی

 

نمیدانم که بودی یا چه بــودی
ولی بی حرف قلبم را ربــودی
نمیدانم که هستم یا چه هستم
ولی هر لحظه در فکر تو هستم

انگار مرده بودم

 

من زنده بودم اما انگار مرده بودم 
از بس که روزها را با شب شمرده بودم 
یک عمر دور و تنها، تنها بجرم این که 
او سرسپرده می خواست،من دل سپرده بودم 
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم 
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد 
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم 
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد 
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم....